دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد
دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد

رباعی

شب مهتابی تو آه چه قرقآبی  شد

تله نور به صید تو چه شب تابی شد

آنقدر مست به سایه زده بودم تکیه

که ندانسته رخم خیس و تماشائی شد

کوروش آسمانی

آرزو3

ای کاش هرگز نیائی

اگر ماندنت به اندازه همه نبودنت

غمگینم کند

کوروش آسمانی

همراهی

آنقدر کارهای خوب نکرده ام

که فرشته "خوب نویس"

وقتش را به کمک به فرشته "بد نویس" میگذراند...

هر دو خسته

و من آماده و مصمم!

کوروش آسمانی

 

من باران را دوست دارم

من باران را دوست دارم

گوئی اشکهای دخترک خردسال صیاد دریا نرفته از آسمان می بارد

... عاشقانه که نه

اما "دل" برانه می بارد... من باران را دوست دارم

کوروش آسمانی

خورشید علاقه

و شعر شعاع نوری از خورشید علاقه دلم است

بی ترس ابر و تاریکی

فوران نور است بی بازتاب و ...  

تردید رسیدن به تو

کوروش آسمانی

مسافر راه مانده

و کدام نشانه ای روشن تر از ...

سیگاری نیمه سوخته

و کاغذی مچاله از نوشته ای نیمه کاره

و البته مدادی که از دو سر تراشیده  شده

تا بلکه چیزی بگوید

مثل یک شعر

تو را به یاد یک مسافر راه مانده می اندازد؟

کوروش آسمانی

اگر نبود...

هی فلانی ...

شاید همان سنجاقک کوچک

که بر شانه ات بوسه زد و رفت

آخرین پیام آورش بوده؛

عصر احتمال و تردید است دیگر

اگر نبود

پس که بود؟

کوروش آسمانی

لب خوانی پرستوها

تو گذشته ای در من...

حالا میتوانی دعای پرستوها را لبخوانی کنی

که با یکدیگر

از رنج و عذاب بی سقفی میگویند

و هراس ماندن

کوروش آسمانی

 

 

از جنس شقایق

ما ...

جبهه نرفته ایم

گلوله ای هم شلیک نکرده ایم

از قضا تیری هم به جائی مان نخورده

فقط گاهی

هوس عطر میدانهای مینی را میکنیم

که به لطف گذر شما

پر از گلدانهای بدون گل شده

راستی مسیر خواب شقایق کدام سو است؟

کوروش آسمانی

 

پائیز 3

تردید رهایم نمیکند

وقتی

نه ماندنی باشد

نه داشتنی

ایکاش همه فصل های خدا

پائیز باشد

تا نه من از رفتن گله کنم

نه تو بهانه داشتن...

کوروش آسمانی

آرزومندی

سفارش یک گور دستجمعی داده ام

برای خودم و آرزوهایم...

کوروش آسمانی

 

شعر انتظار

همراه مسافری که نیامده

یادگاری برایم فرستاد

یک دستمال سفید

با گلبرگهای یاس

و ...

شعری کوتاه که

نمان نمیرسم...

کوروش آسمانی

 

خواب

مردن؛خوابیدن از رویای توست

در شبی مهتابی

بی نور و صدای اضافی

و...

 کات!

کوروش آسمانی

 

روزِ گار

عمری برای توصیفش نشستیم و نوشتیم و خواندیم

بی معرفت در رفتن ما

به سطری تمام کرد

اینهمه علاقه را

"که او نآمده خود رفت"

دنیا را می گویم

بی وفا یاری بود

کوروش آسمانی

 

نزدیکی

بسیار نزدیکیم به هم

چون شهریور و مهر

یکی از این سو

و دیگری از آن سو...

کوروش آسمانی