و افسوس که نان و درد را از هر سو بخوانیم
یکی است...
برای نان خوردن باید درد داشت!
کوروش آسمانی
"از مجموعه امروز هم گذشت"
حال که سالها از آن دیدار آخر میگذرد
برای نداشته هایمان شعر می گوئیم...
و گرمائی می گیریم
که از بوته ای نا سوز شعله دارد!
حال و روزمان همین است
بی آتش احساس گرما کردن
و در عین
- دوری –
خواب نزدیکی داشتن
کوروش آسمانی
"از مجموعه امروز هم گذشت"دوست داشتن تو
حکم نوستالوژی را دارد
برای – من-
دوستت دارم
اما
در گذشته
کوروش آسمانی
"از مجموعه امروز هم گذشت"
من بارها
همین کنج بی عاقبت جوانی ام نشسته ام
و به روزهای بی تو
-که خواهند آمد-
گریسته...
نمیدانم چرا بعضی از ما
بجای همه آن بعضی دیگر
باید غم فردای نیامده بخوریم؛ نمی دانم
کوروش آسمانی
"از مجموعه امروز هم گذشت"
آرزو دارم یک شب بهاری
به تابستان با تو بودن فکر کنم
و این آسمان بدبین...
نگیرد
و
نبارد
کوروش آسمانی
"از مجموعه امروز هم گذشت"