مثل قطبهای زمین
سرد و دور از دسترس
کسی حتی هوس رسیدن به من را هم ندارد
انسان وقتی سراغ قطب میرود
که تنهایی اش
سر بکشد از همه سمت!
کوروش آسمانی
"از مجموعه روزهای رویا"
بیا همراه شو ای عشق
ای همراز من تا مرگ
ای تنها دلیل رفتنم بی مهر
این غمخانه بی مستی و ساغر
فسون صدهزاران رنگ بی نقاش می ریزد
و گل...
این موهبت
همراه کوتاه مسافر
عاقبت بر خاک سردم
میدهد آوا
که این دیوانه
-من-
دیوانه بی احساس؛ گلها چید
اینک گل به سر، در خاک
آوای دگر دارد
کوروش آسمانی
"از مجموعه روزهای رویا"
نقشت را خوب بازی کن
این پلانهای بسته
یک کات دارد!
آنهم انتهایش
تماشاگران می ایستند
اشک میریزند
و تو در خودت فرو می روی
بی بازگشت...
کوروش آسمانی
"از مجموعه روزهای رویا"
مرد فالگیر؛
آرزوهایش را به نوک پرنده ها
می فروشد
مردم، آرزوهایشان را در کاغذی پیچیده می خرند
و آرزوها
راه خانه صاحبانشان را
گم-تر- میکنند
کوروش آسمانی
"از مجموعه روزهای رویا"