دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد
دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد

پیغام بر

گفته بودم بازمیگردم...

نه از طور

نه از حرا

از تو

اینبار مرا پیامبری بدان

با آتشی در سینه

و دستی در گریبان

بی کتاب و معجزه

و خدائی که نه میبخشد

نه مجازات میکند

کوروش آسمانی

 

نظرات 1 + ارسال نظر
یلنا پنج‌شنبه 16 آبان 1392 ساعت 21:57

بسیار دلنشین و زیبا نوشتی
همین که دلنشین می نویسید اغوا کننده اس. بسیار ممنون

من غلام قمرم غیر قمر هیچ مگو...
پیش من جز سخن شمع و شکر هیچ مگو

سخن رنج مگو جز سخن گنج مگو
ور ازین بی خبری رنج مبر هیچ مگو

دوش دیوانه شدم عشق مرا دید و بگفت
آمدم نعره مزن جامه مدر هیچ مگو

گفتم ای عشق من از چیز دگر می ترسم
گفت آن چیز دگر نیست دگر هیچ مگو

من به گوش تو سخن های نهان خواهم گفت
سر بجنبان که بلی جز که به سر هیچ مگو

قمری جان صفتی در ره دل پیدا شد
در ره دل چه لطیف ست سفر هیچ مگو

گفتم ای دل چه مه است این، دل اشارت می کرد
که نه اندازه ی توست این بگذر هیچ مگو

گفتم این روی فرشته است عجب یا بشر است
گفت این غیر فرشته است و بشر هیچ مگو

گفتم این چیست بگو زیر و زبر خواهم شد
گفت می باش چنین زیر و زبر هیچ مگو

ای نشسته تو درین خانه ی پر نقش و خیال
خیز ازین خانه برو رخت ببر هیچ مگو

گفتم ای دل پدری کن نه که این وصف خداست
گفت این هست ولی جان پدر هیچ مگو

غزل ناب حضرت مولانا تقدیم شما

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد