دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد
دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد

وداع 2

هوا که هوای پریدن باشد

چقدر سخت است

به فکر همسفرانت باشی

هوا که هوای رفتن باشد

چقدر سخت است بروی و ...

برگردی!

کوروش آسمانی

وداع 1

کاش وقت رفتن

پری از بالت برایم میگذاشتی

شاید روزی هوس پریدن داشته باشم

روزی که دیر و دور نیست

ولی می دانم آنروز تو نیستی

کوروش آسمانی

آزادی

پرنده روشنفکری را میشناسم که همیشه بالای برج آزادی نشسته جای دنج و دست نیافتنیست... "حیوان" فکر میکند از روشنفکریش به آنجا رسیده! اینروزها آزادی مقصد همه آنهاست که بال نزده قصد آرامش دارند "کوروش آسمانی"

سازش

خدایا

باور کن از آنروز که

کج نشستی

و نگاهت را از ما برگرداندی...

من و دو سه همزادم

گم شدیم در بهشت خودمان

میل خودت است

برمیگردی یا برگردیم؟

کوروش آسمانی

دیدار1

دروازه ای باز کن

برای دیدار

خسته شده ام

بس که دیوارهای بلند تنهائی را

آجر به آجر شمردم

کوروش آسمانی


شاعر

و شاعر

پیامبری که اعجازش

دو سه عبارت ناب است

برای احیاء انسان...

کوروش آسمانی

انتظار

انتظار نام دیگر مرگ است

ثانیه به ثانیه میکشد

آدمی را از هراس "وقتی" که نیامده

کوروش آسمانی

سکوت

اینجا سکوت...

تنها صدای شنیدنیست

وقتی حرفهایم را

با گوش دیگری بشنوی

کوروش آسمانی

مدارا

کلمات سقوط میکنند

در مسیر رفتنت

بیا قدری با احتیاط گذر کن

شاید برگردی ...

شاید

کوروش آسمانی

فصل تاخیر

کف دستم چیزی نوشتم

چیزی از زمانه ی سوء تفاهم

یا فصل تاخیر

یادم بماند

بهار هم نیامد

که تو بیائی ...

کوروش آسمانی

مسافر 3

آبی که پشت پای مسافر ریخته اند

انگار از شستشوی مرده ای باقی مانده باشد

نه مسافر برگشت

و نه کسی یادش کرد...

گفته بودند خاک مرده سرد است

انگار آبش هم ...

کوروش آسمانی

مسافر 2

مسافر که برگشته ؛

نه برای رفتنش دستی تکان داده اند

و نه کسی به انتظارش برای بازگشت ایستاده

کدام سفر...

کدام مسافر

کوروش آسمانی

داستان بازگشت

تمام سفر رویایم منتظرانم بودند

جلوی اسکله مه آلودی

که برایم دست تکان دهند...

افسوس باز هم کشتیبان

مسیر را اشتباه آمده

نه کسی برای استقبال ایستاده

و نه ... اسکله ای در کار است

فقط چند مرغ دریائی الکن

و ... چند صیاد بی حوصله و پیر

همه داستان بازگشتن من شد

کوروش آسمانی

تنهائی

تو در تاریکی شب به دنبال من میگردی

و من از ترس تو

نه تاریکی

پشت تنهائی خودم

مخفی شده ام...

کوروش آسمانی

غزاله 1

باز باران ترانه

نرسیده به زمین،

 بین لبهای من و گونه سرخ دفتر

غزل آماده بارش، شعر در بند مسیر

یک به یک واژه به واژه

غم و اندوه وگلایه

باز شاعر رام است

شعر او چون آب است

میتراود به غزل

قصه ای؛ او خواب است؟!

یاد عشقی غمگین؛ طعم تلخ رفتن

واژه ها می آیند؛ آه از تنهائی

آخر شعر رسید

جامه تر ؛ لبها خشک

شوری آخر شعر... باز هم قطره اشک

کوروش آسمانی