ای ستاره ای ستاره غریب
ما اگر زخاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمیرسد
ما صدای گریه مان به
آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد
.
.
.
ای که دست من به دامنت نمی رسد
اشک من به دامن
تو می چکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خسته تو بسته می شود
بی تو در حصار این شب سیاه
عقده های گریه شبانه ام
برگلو شکسته میشود
شب به خیر
ای ستاره ای ستاره غریب
ما اگر زخاطر خدا نرفته ایم
پس چرا به داد ما نمیرسد
ما صدای گریه مان به
آسمان رسید
از خدا چرا صدا نمی رسد
.
.
.
ای که دست من به دامنت نمی رسد
اشک من به دامن
تو می چکد
با نسیم دلکش سحر
چشم خسته تو بسته می شود
بی تو در حصار این شب سیاه
عقده های گریه شبانه ام
برگلو شکسته میشود
شب به خیر
فریدون مشیری
خیلی قشنگ نوشتی
نگاه تازه ات را دوست دارم
پــروانه ی من
در تاری افتاده
که عنـــکبوتــش سیـــر است
نه میتواند پـــرواز کنـــد
نه بمـــیــرد
"دانته"