دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد
دلمشغولی های مسافر راه مانده

دلمشغولی های مسافر راه مانده

مجموعه سروده های این سالهای من - کوروش آسمانی- میم صاد

وسوسه

آغشته ام به تو

و از دوری ات

هچون شعله لرزان شمع

بر ایمان خود میلرزم...

آه ای وسوسه عاشقی

سایه ی بودنت را؛

بر تنم میکشم

و هربار

از نو می سوزانیم

تا جهان کوچکم روشن شود

و 

"هیچ چیز با تو شروع نشد..."

#کوروش_آسمانی 

از مجموعه "امروز هم گذشت"

مفردات

با دیگری هرگز مگو

آن را که با 

-من-

گفته ای!

#کوروش_آسمانی

#مفردات

مفردات

تقدیر

-تو-

 امروز رقم خورده

 به سعی ت ...

#کوروش_آسمانی

#مفردات

مفردات

بِکُشَم به این ملامت،

که 

-تو- 

را، عزیز دارم...

#کوروش_آسمانی

#مفردات

تا صدای تو شنیدم گفتم؛

قلب من، گوش شنیدن دارد

نفس ات؛ بند دل از دست رُبود

وای این خواب...

چه دیدن دارد

کوروش آسمانی

"هدیه"

مفردات

گر ز سودای غَمَت، جان به سلامت بردم

می نویسم به تو یکروز؛ که بر میگردم

کوروش آسمانی

اصراری نیست؛

وقتی ماه سرخوش

ستاره بی قرار

و شب کوتاه است

و من...

میروم

"هیچ چیز با تو شروع نشد"...

کوروش آسمانی

مجموعه سلام گذشته سرد

دو کلمه حرف حساب

مَن؛

دورَم 

و

دِل تَنگ!

کوروش آسمانی

جمع تنهایی

در این گوشه دنیا

که همه از تنهایی می نالند!

من اما؛

همیشه در خودم ماندم و 

با خودم رفتم!

کوروش آسمانی

مجموعه روزهای رویا

نبرد خاطره

بیا فراموشی را فتح کنیم

این نبرد خاطره

فقط قربانی می گیرد...

کوروش آسمانی

مجموعه سنگ آرامگاه

بریده داستان

آدم ست دیگر...

مدام مراقب خاطرات گذشته

کنج دلش نشسته و 

مُردد آینده را نگاه میکند.

من میگویم!

آدم تا حرف های دلش را به زبان نیاورد

تا گذشته اش را خوب نشوید و آویزان آفتاب امروز نکند

مرتب باید در گذشته غرق باشد

کوروش آسمانی/ داستان ما چند نفر

سرد و دور

مثل قطبهای زمین

سرد و دور از دسترس

کسی حتی هوس رسیدن به من را هم ندارد

انسان وقتی سراغ قطب میرود

که تنهایی اش

سر بکشد از همه سمت!

کوروش آسمانی

"از مجموعه روزهای رویا"

عاقبت

بیا همراه شو ای عشق

ای همراز من تا مرگ

ای تنها دلیل رفتنم بی مهر

این غمخانه بی مستی و ساغر

فسون صدهزاران رنگ بی نقاش می ریزد

و گل...

این موهبت

همراه کوتاه مسافر

عاقبت بر خاک سردم

میدهد آوا

که این دیوانه

-من-

دیوانه بی احساس؛ گلها چید

اینک گل به سر، در خاک

آوای دگر دارد

کوروش آسمانی

"از مجموعه روزهای رویا"

 

پلانهای بسته

نقشت را خوب بازی کن

این پلانهای بسته

یک کات دارد!

آنهم انتهایش

تماشاگران می ایستند

اشک میریزند

و تو در خودت فرو می روی

بی بازگشت...

کوروش آسمانی

"از مجموعه روزهای رویا"

مردم

مرد فالگیر؛

آرزوهایش را به نوک پرنده ها

می فروشد

مردم، آرزوهایشان را در کاغذی پیچیده می خرند

و آرزوها

راه خانه صاحبانشان را

گم-تر- میکنند

کوروش آسمانی

"از مجموعه روزهای رویا"