شعر گفتن را چه سود
نه کسی می خواند
نه کسی می شنود
و تو در این بزم ردیف .. قافیه میبازی!
و کسی شاید باز ... که به ترکیب سخن...
کند ایراد که چون؛ قافیه باخته ای...
ناشیانه زده ای...
تو به دریای کلام!
و به دنبال کلامی تازه ...
جستجوئی تازه؛ واژه میبازم باز ...
کوروش آسمانی
زیباست
حس شعر گفتن حس بیداری یه روح آزاده وقتی هیج جیز جلودارش نیست نه قافیه نه ردیف نه حتی کلمه ...دوست داشتم حس شعر رو بدونم مرسی جناب آسمانی
لطفا این شعر را
آهسته بخوانید.
روویِ سطرِ آخرِ گریههاش
خواب رفته است شاعر!
( رضا کاظمی )
ممنونم مریم عزیز
البته قبول دارم که شعر کلاسیک را تا ندانیم و نشناسیم نباید به سرودنش پرداخت اما این رو هم باور دارم که برای نوشته های دیگران و آثاری که از دل گفته شده ایراد گرفتن خیلی صحیح به نظر نمیرسه.