برای من که به زمان سرسپرده ام... و از ترس رسیدن گاه رفتنت؛ زمان را نشمرده طی میکنم
و هرازگاهی بدون "من" از تو عبور میکنم
آیا زمانی برای بازگشت دیده شده؟!
حال نشسته ام
و روزهای خواب او را روی کاغذ پاره های تقویم علامت میزنم
فصلی دیگر ...
غروب نیست..
هوا ابری نیست...
من به یاد تو نیستم...
خورشیدی پشت ابرها نخزیده
و من خواب میبینم همه اینها را!
کوروش آسمانی
بسیار هم زیبا
بسیار هم ...زیباست
حس شعر شما چقدر که لطیف عاشقانه است مرسی که می نویسید ...
کجای شعر را دوست داری؟
بگو.....
بگو تا زیباترین عاشقانه ها را برای تو بنویسم
می دانم باز نخواهی خواند
وتمام عاشقانه هایم این بار نیز غرق خواهند شد............ ساجد بهشتی